یه چیزی
یه چیزی مثل یه بغض مونده تو گلو
که همه حرفها مون میگه
یه چیزی مثل شعر شاملو
یه نجوای لبریز از کینه اندو
یه چیزی مثل حرف یه تاریخ
که اکنون سر وا کرده لبریز
یه چیزی مثل شعر نوع از فروغ
مثل شعر پرنده ، آه ، فقط یک پرنده بود
یه چیزی که گمش کردیم از دیروز
اما امروز هم در محاصره خویش جا مانده
یه چیزی مثل کسی که هیچ کس نیست
چیزی که شعر ها رو خراب کرده
راستی نامه عاشقانه منتشر نشده
یه قاب چوبی از فروهر
اشعار کروسی
گنجشکک اشی مشی از فرهاد
یه چیزی مثل فریدون
در تبعید من از مردن خسته ام
یه چیزی مثل تابستون بی پایان مرداد
در خیابان سرد زمستان
یه چوب پوسیده یک قلب شکسته
یک تولد دیگر از من و ما
یه چیزی مثال قایقران در شعر نیما
که دائم فریاد میزد از رنج سفر بر سر دریا
صدای شر شر بارون تو ناودون
حرف های تکرار و تکرار از تلویزیون
من و رویایی که به باد رفته
مرور حسرت دیروز ترس از فردا
تو مرز بیداری بیزار از آزادی
خسته از شعار های تکراری
نفرت از انقلاب جیغ کنجشگ ها
در حسرت یک لانه
سرگردان در خیابان انقلاب
به شکل اتفاقی رسیدیم به هم
فکر میکردیم این آخر ماجراست
بنفشه بی اعتبار شد در بهار
بنفشه دستان تو رو کم داشت
یه شب از خواب پریدی
با ژست عاشقانه
بی خبر از
فردای که تو راهه
راستی مثل فاحشه ها شده
خودش هم این رو میدونه
ولی من فقط فکر میکنم
چه چیزی این قصه رو خراب کرده
کجایی قصه خوابمون برد
کجایی قصه بیدار نبودیم
یه چیزی مثل
یک پنچره باز
هر وقت سمتش میرم
دور میشه از من
نویسنده : علیرضا عالمی