با دوتا پایی خورد خسته
همه راه را دویدم ولی آهسته
با این دو پا خورد خسته
فکر کردم می توانم مرد باشم
ولی افسوس نه بهتر است من خودم باشم
(با دوتا پایی خرد خسته)
خواستم قمری بی آشیان باشم
خواستم پری نیمه جان باشم
خواستم فریادی زیر آب باشم
خواستم حریر این مهتاب باشم
(با دوتا پایی خرد خسته)
به خودم آمدم دیدم همه خوابند
به خودم آمدم دیدم همه در بند این افکار خویشند
خواستم نماد درخت باشم
خواستم نماد رود جاری باشم
خواستم نماد رنگ سفید باشم
خواستم کبوتری در آسمان باشم
(با دوتا پایی خرد خسته)
نعره بر آوردند همه رفتند
نعر بر آوردند شهر خالی را گرفتند
مثل آن گُنده لات محل شور این ماجرا را در آوردند
یک طرف غُرش شیرها یک طرف دود سیگارها همه را گرد آوردند
خواستم بارانی در خاک باشم
خواستم نماد آن کوه سفید باشم
(با دوتا پایی خرد خسته)
آرین علیرضا