با رویایی تو
من به حال خودم رها کن این روزها
من رو تمام درها مو این زخم ها رو
من رو به حال خودم بزار با درد هام
بدان قدر تمام عالم دوستت دارم
بدان که درد میکشم قدر تمام دوست داشتن هایت
بدان که قدر تمام ستاره های عالم میبارم
من درد میکشم قدر تمام رویا هات
بدان که حال با رویایت سر خوشم
بدان که با صدایی تو وقت میگذارم در هر روزم
من با این کلام تو خوشحالم تر میشم از دیروز
که بگویی دوست دارم کمی بیشتر از دیروز
من دوست دارم میدارم خواهم داشت بیشتر از هر روز
می خواهم سر بزارم روی سینه هات
و بی هوا گریه کنم مثل هرشب
تا مست شوم در تو بدمم باز امشب
به خورشید بگو که دیر تر در آید
که شب رویایی ما تازه اول کاره
امشب نفست چقدر عشقانه تر از هرشب هست
که در تن من دمیده و رمز جاونداه شدن است
اه ولی افسوس
من فقط رو برو تو نشسته ام سراب میبینم
فقط شکنجه شکنجه عذاب میبینم
به جان تو بانو نخورده مست می شوم
من به یاد تو می نوشم بی هوشم
ولی بدان که هر لحظه به یاد تو هستم مستم
که زجه میزنم می نوشم بی هوشم
ا نویسنده : علیرضا عالمی